مژگان

یک روز معمولی بود که با مژگان آشنا شدم.از همان روزهایی که آدم حوصله ی خودش را هم ندارد.قبل تر هایش در فیسبوک جزو دوستانم بود،و من فقط می دانستم دختر خوشگلیست که فلسفه زیاد می بافد!یک بار هم برایش چند صفحه کتاب اسکن کردم.همین.

اما در آن روز معمولی،از پشت همین صفحه ی تکراری،صدای مژگان،به من فهماند که این دختر خوشگل،بی دلیل نیست که فلسفه زیاد می بافد!نقش من در زندگی مژگان شد مثل نقش تقویم رومیزی!

مژگان به من می گوید که مثل همه نیستم.و من با خودم فکر می کنم مگر"مثل همه"اصلا وجود دارد؟اصلا مگر می شود"مثل همه"بود؟

نقش "مژگان"حالا در زندگی من مثل یک دوست است.یک دوست که فلسفه زیاد می بافد!یک دوست که دوست داشتنیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد