حسادت در 30سالگی!

همین که تایپ کرد شکوفه الان ونکوور داره دندانپزشکی می خونه،گروه رو ترک کردم!

نه اینکه به دندانپزشکی علاقه داشته باشم یا به شکوفه!من به ونکوور علاقه داشتم.به رفتن.به دور شدن.

شکوفه که هر پایه را چند سال می خواند باید در ونکوور باشد و من  در اصفهان اپراتور!و رئیسم نام خودش را بگذارد مسئول و مرا مجبور کند برای نوشیدن چای هم با او هماهنگ شوم و هر چند ماه یک بار تهدیدم کند که تعدیل می شوم!

من از حسادت گروه را ترک کردم.من چون احساس می کردم زندگی ام بن بست گریز ناپذیر و زجر آوری شده گروه را ترک کردم و به دروغ گفتم"گوشیم هنگ کرده بود!"

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن شنبه 2 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:55 ب.ظ http://after23.blogsky.com

به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است. این تهدیدهای کاری همه جا هست. شکوفه بعدها باید از ساعت 8 صبح تا 8 شب بکوب کار کند تا مخارجش تامین شود. فیلم دو روز یک شب را ببینید تا به طور کاملن مستندی ببینید که در خارج چه می گذرد. مشابه های این را خیلی می شناسم. مطمئن باشید هیچ آغوش بازی در ورای این مرزها در انتظار شما نیست. شکوفه را باید بعداز فارغ التحصیلی دید.

من هم با مدرک فوق لیسانس مثل یک کارگر صفر کار می کنم و دستمزدی که دریافت می کنم به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای روزمره ام نیست.در کشور خودم یک شهروند درجه چهار هستم و آزادی هم ندارم.
حداقل شکوفه می تونه مخارجش رو با کار سخت تامین کنه!

گربه تنها چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:47 ق.ظ

تو کی سی سالت شد؟!!!!
من آدمی نیستم که حسودی کنم ولی درکت میکنم و گاهی اوقات دوست دارم همچین آدم هایی را که ه را از ب تشخیص نمیدادن ولی حالا اینجوری کلاس میذارن را چنان بزنم تا دلم خنک شه

هنوز نشده!5ماه مونده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد