مرض عشق

متوجه شدم میکروب یک مرضی هستم که کشنده نیست،اما دردناک است،خودم را آنقدرها اذیت نمی کند که دیگران را.با هرکس کمی صمیمی می شوم خیال می کند عاشق(ش)/(م) شده (ام)/(است)!!!و از درد عشق می نالد!از درد بی وفایی من!!از درد بی احساسی من!!نمی دانم درمان این مرض چیست،اما می دانم دوست ندارم میکروب چنین مرضی باشم!!